به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، فرزانه تأییدی (۲۰ بهمن ۱۳۲۴ – ۴ فروردین ۱۳۹۹) از بازیگران سرشناس و محبوب سینما و تئاتر پیش از انقلاب ۵۷ بود و از معدود بازیگرانی بود که دوره هنرپیشگی را در آمریکا گذرانده بود. او از کالج «سانتامونیکا» در «لسآنجلس» دانشنامه فوق دیپلم در رشته بازیگری و تاریخ تئاتر گرفته بود و اغلب بهخاطر نقشآفرینی در فیلم «فریاد زیر آب» در کنار «داریوش اقبالی» در خاطرها به یاد میآمد. فعالیت هنری خود را با کار تئاتر در زمانی که ۱۷ سال بیشتر نداشت آغاز کرد و نمایشنامه «مزرعههای سبز» که در آن نقش یک دختر فرانسوی را به عهده داشت، اولین تجربه تئاتریاش بود.
فرزانه تأییدی پس از انقلاب نیز در فیلم «میراث من، جنون» ساخته مهدی فخیمزاده بازی کرد، اما از اوائل دهه ۶۰ دیگر اجازه فعالیت پیدا نکرد و گفته میشود که از وزارت فرهنگ نیز که در استخدام رسمی آن بود، بدون ذکر دلیل اخراج شد. او در طول زندگی خود سه بار ازدواج کرد حاصل نخستین ازدواجش با پرویز کاردان کارگردان و بازیگر پسری به نام کیوان بود. دومین ازدواج او با علی شاهیلانی نیز به جدایی انجامید. تاییدی درنهایت با بهروز بهنژاد بازیگر سینما ازدواج کرد و این ازدواج تا پایان حیات او که در لندن چشم از جهان فروبست ادامه یافت.
در فروردین ۱۳۵۵ که خبرنگار «زن روز» برای گفتوگو به سراغ او رفت ۳۰ ساله بود و علاوه بر تحصیلاتش در آمریکا و چنتهای پر از ۱۲ سال تجربه و فعالیت در کار تئاتر و سینما داشت. بخشهایی از این گفتوگو را که به تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۵۵ در مجله یادشده منتشر شد در ادامه میخوانیم:
خانم تاییدی، شما در آرایش و لباس سلیقه مخصوصی دارید و عدهای میگویند از هیپیها تقلید میکنید، در حالی که من میبینم امروز به آخرین مد پاریس لباس پوشیدهاید. چطور است سوال و جواب را از همین بحث مد شروع کنیم؟ آیا اصلا به پیروی از مد اعتقاد دارید؟
راستش زیاد نه… من فکر میکنم در انتخاب لباس، اول راحتی آن مطرح است، و بعد باید دید آیا مدلش به آدم میآید یا خیر…
مثلا آیا فکر میکنید مدلهای تینایجری به شما میآید؟ یکی از خوانندگان مجله در سوالی که مطرح کرده، از شما پرسیده است که آیا عمدا به سبک تینایجرها لباس میپوشید تا سن خود را کمتر وانمود کنید؟
من ۳۰ سال دارم و در ۲۰ بهمن ۱۳۲۴ به دنیا آمدهام. پس روشن شد که قصد مخفی کردن سنم را ندارم. اما این راست است که از لباسهای تینایجری خوشم میآید. علتش هم این است که این لباسها اغلب ساده و راحت و نسبتا ارزان است و دردسرهای خریدن و پوشیدن و نگهداری کردن لباسهای زرقی برقی را ندارد.
اما در مورد آرایش، به نظر میرسد که نقطه مقابل بعضی از تینایجرهای امروزی هستید. آنها علاقه عجیبی به رنگ و روغن کاری چهره دارند و شما سادگی و چهره بیآرایش را ترجیح میدهید. چطور در این مورد پا توی کفش کوچکترها نمیکنید؟
من دوست دارم ساده و طبیعی باشم و اگر بعضی تینایجرها در آرایش افراط میکنند، دلیلی نمیبینم که از آنها تقلید کنم. من زیاد به سر و صورتم ور نمیروم و پول زیاد خرج ظاهرم نمیکنم. شاید اگر خیلی پولدار بودم کمی تجملیتر لباس میپوشیدم، اما حالا که نیستم، به آنچه هستم و به آنچه دارم قانعم. شاید تعجب کنید، اما این عین واقعیت است من آرایشگر مخصوص ندارم و خودم موهایم را درست میکنم. مثلا همین مدلی که الان میبینید خیلی ساده است. وقتی به حمام میروم، موهایم را که شستم و خشک کردم، میبافم و بعد باز میکنم و با سشوار خشک میکنم. خودش به این مدل حالت میگیرد.
حالا که صحبت از شگرد آرایش موهاست، از رژیم خودتان هم بگویید.
من هیچ نوع رژیم لاغری ندارم چون استعداد چاقی ندارم، اما اصولا سبزیخوار هستم و گوشت کمتر میخورم. مثلا صبحانهام گاهی لبو و نان است و ناهارم ذرت و لوبیا. البته غذاهای ایرانی را هم خیلی دوست دارم و خودم هم آشپزی بلدم و گاهی خورش فسنجان درست میکنم.
با ورزش چطورید؟
ورزشکار که نیستم، اما از تحرک و جنب و جوش لذت میبرم و شاید بشود این را هم به حساب نوعی علاقه به ورزش گذاشت!
صرف نظر از کار خارج از منزل، ساعات فراغت را چطور میگذرانید؟ چه تفریحات و سرگرمیهایی دارید؟
من تنها هستم و همه کارهایم را خودم انجام میدهم. خانهام یک آپارتمان اجارهای است و کارگر ندارم. کار منزل از آشپزی و ظرفشویی و جاروکشی گرفته تا خرید مایحتاج روزانه تماما به عهده خودم است. من از اینکه یک هنرپیشه هستم و مجبورم این قبیل کارها را انجام بدهم به هیچ وجه ناراحت نیستم. باور کنید واقعا لذت میبرم که گاهی خودم به دکان نانوایی میروم تا نان بربری تازه بخرم. سرگرمی دیگر من در منزل ور رفتن با گلها و قناریها و سگ کوچولویی است که دارم. با اینکه در آپارتمان زندگی میکنم، اما در حدود ۴۰ گلدان کوچک و بزرگ دارم و از زندگی در کنار گل و گیاه لذت میبرم و وقتی با آنها هستم احساس تنهایی نمیکنم.
در یک برنامه تلویزیونی که خانه شما را نشان میداد، دیدم که در همهجا شمع روشن کرده بودید. این برای رمانتیک شدن برنامه تلویزیونی بود یا کار هر شب شماست؟
من چون از نظر حرفهام همیشه در مقابل پروژکتورهای قوی ایفای نقش کردهام، در زندگی شخصی ترجیح میدهم خانهام را شبها با نور ملایم شمع روشن کنم. مدتی است که از برق به هیچ وجه استفاده نمیکنم و مصرف آن منحصر به یخچال و تلویزیون و این قبیل وسایل است. البته خرید شمع در اوایل رقم هنگفتی را در بودجه ماهانهام تشکیل میداد، اما خیلی زود شمعسازی یاد گرفتم و قالب مخصوص آن را تهیه کردم و حالا یکی دیگر از سرگرمیهایم در منزل ساختن شمع است.
با چه انگیزهای قدم به عالم هنر گذاشتی؟ مشوقت کی بود؟
در شروع کار مشوقم خودم بودم چون به هنر بازیگری عشق میورزیدم. در آن موقع که ۱۷ سال بیشتر نداشتم فکر میکردم بازیگری تنها کاری است که واقعا مرا خوشحال میکند و هنوز هم همین روحیه و طرز فکر در من باقی است. وقتی روی صحنه هستم، وقتی در قالب رلم فرو میروم، احساس میکنم خوشحالم، زندهام، لذت میبرم. اما وقتی بیکارم؛ کسل و بلاتکلیف و نگرانم. احساس ناراحتی و بیقراری و کمبود میکنم.
خانوادهات با فعالیت هنری تو موافق بودند؟
در اوایل به هیچ وجه. پدرم که حالا بازنشسته شده است در آن زمان از افسران عالیرتبه ارتش بود و با هنرپیشه شدن من مخالفت میکرد. سایر اعضای خانواده هم طبعا روی خوش نشان نمیدادند، اما علیرغم همه اینها من خودم حس میکردم که به جز هنر به هیچ چیز دیگر علاقه ندارم و این علاقه به اندازهای بود که تصمیم گرفتم در ۱۷ سالگی راه زندگی آیندهام را شخصا انتخاب کنم و همین کار را هم کردم. حالا هم پشیمان نیستم چون از کارم لذت میبرم. البته این را هم بگویم که خیلیها کار هنری را به خاطر شهرتش یا پولش انتخاب میکنند، من از اول در این عوالم نبودم و حالا هم نیستم. وقتی من به عالم هنر آمدم خیلی چیزها را از دست دادم که خیلیها میآیند تا آنها را به دست بیاورند. پس علاقه به این کار واقعا توی خون من بود و به همین جهت از اینکه هرگز یک هنرپیشه پولساز نشدم احساس ناراحتی نکردم.
در اولین تجربه تئاتری خودت تا چه حد موفق بودی؟
موفقیتم به اندازهای بود که ادامه کار را برایم ممکن کرد. یادم میآید وقتی همین نمایشنامه «مزرعههای سبز» را تمرین میکردیم، یک روز آقای دکتر مهدی فروغ، رئیس دانشکده هنرهای دراماتیک، بازی مرا دید و به من گفت: «مگر تو قبلا هم روی صحنه آمدهای؟ به نظر نمیرسد که یک مبتدی باشی…» همین حرف به من دلگرمی داد و اطمینان پیدا کردم که استعداد بازیگری را دارم و میتوانم این کار را دنبال کنم.
از میان نمایشنامههایی که تا به حال بازی کردهای، کدامها را بیشتر دوست داری؟
اگر از کارهای قدیمی که مال خیلی وقت پیش است چشم بپوشیم، از میان کارهای تازهام یکی نمایشنامه «رومئو و ژانت» از «ژان آنوی» را دوست دارم که نمونهای از درامنویسی درست است. دیگری «فاسق» اثر «هارولد پینتر» و سومی «چهره یک باکره مقدس» از «تنسی ویلیامز». از نمایشنامه «ژولی» اثر «استرین برگ» هم باید اسم ببرم که تجزیه و تحلیل عمیقی از واقعیت زندگی اشرافی بود.
بعد از مراجعت از آمریکا فعالیت سینمایی را شروع کردی… تا به حال در چند فیلم شرکت داشتی؟
من تا به حال بر روی هم در ۵ فیلم بازی کردهام و ششمین فیلمی که در آن بازی دارم در دست تهیه است. اولین فیلمی که بازی کردم «هشتمین روز هفته» بود، اما این فیلم دیر روی پرده آمد و درنتیجه سومین فیلم من شد. فیلمهای «جهنم + من» و «خاک» دومین و سومین فیلمهای من بودند که قبل از «هشتمین روز هفته» روی پرده آمدند. جالب اینکه من به خاطر بازی در همان فیلمها جایزه «سپاس» گرفتم و بعد در دو فیلم دیگر شرکت داشتم: یکی به نام «صلات ظهر» که در آن با ناصر ملکمطیعی همبازی شدم و از این فیلم به عنوان یک «تجربه خوب» باید یاد کنم و دیگری فیلم «بنگاه تئاترال» که هنوز بر پرده همگانی نیامده است. آخرین فیلم من «واسطهها» است که در دست تهیه است.
… خانم تاییدی، یکی از خوانندگان مجله، «نگار اسکندرفر» از شما سوال میکند که چرا به فکر وسعت دادن فعالیتهای هنری خود نیستید و چرا سعی نمیکنید تا نه فقط در ایران بلکه در سطح بینالمللی بدرخشید؟
من از لطف این خانم صمیمانه متشکرم و امیدوارم روزی این امکان به من داده شود که اگر شایستگیاش را داشته باشم، هنرم را در سطح بینالمللی عرضه کنم. اما در حال حاضر تلاش من بهتنهایی کافی نیست و باید سینمای ما از مرزهای کشور فراتر رود و بازار بینالمللی پیدا کند تا برای ما هنرپیشگاه هم امکان درخشش جهانی وجود داشته باشد.
همان خانم پرسشگر نامبرده در بالا، سوال دیگری هم مطرح کرده است به این صورت که با توجه به برابری زن و مرد در جامعه امروزی چرا از زنان بازیگر سینما به عنوان مهره اصلی فیلم استفاده نمیشود؟
این سوالی است که من شخصا هم بارها از سینماگران پرسیدهام. خوشبختانه خودم در فیلم «هشتمین روز هفته» مهره اصلی بودم و به خاطر همین فیلم هم جایزه سپاس گرفتم، اما من هم قبول دارم که از یک گل بهار نمیشود. باید به زنان بازیگر فرصت بیشتری برای هنرنمایی در فیلمها داده شود که البته هنوز در این راه مشکلاتی وجود دارد. یکی از این مشکلات کمبود هنرپیشه زن به مفهوم واقعی بازیگر است. شاید یک مشکل دیگر هم دید مردانه سناریستها باشد.
باز هم یک سوال دیگر از همین خانم که از شما میپرسد اصولا تئاتر را بیشتر میپسندید یا سینما را؟
تئاتر و سینما دو رشته متفاوت هستند و هرکدام امتیازاتی دارند و هیچکدام جای همدیگر را پر نمیکنند. شاید یکی از امتیازات سینما این باشد که به هر حال اثری از آدم باقی میماند و امتیاز تئاتر اینکه تجربه واقعی صحنه است…
دخترخانمی به نام «زاردوزیان» از شما سوال دارند: چرا فکر میکنید هنرمندتر از همه هنرپیشگان هستید؟
من فکر نمیکنم از همه هنرمندتر هستم، فقط سعی میکنم صداقتم با تماشاگر و خودم به حداکثر باشد.
… سوال دیگری که چندین نفر از شما کردهاند این است که گویا شما در یکی از مصاحبههایتان گفته بودید هر هنرپیشه در فیلم باید به جای خودش حرف بزند و نیازی به «دوبلور» نیست، اما مخالفان زیاد بودند. ماجرا به کجا کشید؟
من هم سوال میکنم که واقعا ماجرا به کجا کشید؟ آنچه را که قبلا گفتم حالا هم تکرار و تایید میکنم. حرف زدن یک هنرپیشه به نظر من جزئی از وجود و شخصیت اوست. چطور میشود قبول کرد که هنرپیشه فقط بازی کند و شخص دیگری به جای او حرف بزند و احیانا نفر سوم به جایش آواز بخواند؟ من شخصا اینگونه ساختگی بودن را حتی در بازیگری نمیپسندم چون به طور کلی مرامم در زندگی حقیقتپرستی و ستایش واقعیت است.
چه شد در دو ازدواج قبلی شکست خورید؟
علتش کمتجربگی من بود.
اگر دوباره تصمیم بگیری، مرد زندگیات باید دارای چه خصوصیاتی باشد؟
مرد زندگی من باید مکمل شخصیتم باشد و به من امکان رشد فکری بیشتر و فرصت تکامل بدهد. البته من خودم هم باید برای او دارای چنین خصوصیتی باشم.
اگر چنین آدمی پیدا شد، حاضری دست از فعالیت هنری بکشی؟
چرا نه؟ من فکر میکنم به قدری چیزهای خوب در زندگی هست که آدم وقتی با کسی که دوست دارد شریک چیزهای خوب باشد، میتواند آن خوشحالی و ارضایی را داشته باشد که حق هر انسان است.
چه نوع زندگی تو را به هیجان میآورد؟
نوع بخصوصی را نمیشود مشخص کرد. من عاشق زندگی ساده، باحقیقت و سالم هستم. از بودن در طبیعت و با طبیعت لذت میبرم.
بزرگترین شکست زندگیات به نظر خودت چی بوده؟
نمیدانم میشود روی این، عنوان شکست گذاشت… بودن با پسرم را که الان متاسفانه جدا از من است میتوانم یک کمبود بدانم و علتش هم شاید تقصیر خودم بوده است. با وجود این، از یادآوری وجودش همیشه یک دلگرمی پیدا میکنم.
یکی از خوانندگان مجله پرسیده است آیا این شایعه راست است که پسرت [تنها فرزند فرزانه تایید از پرویز کاردان] از تو متنفر است و نمیخواهد تو را ببیند؟
دروغ محض است، «کیوان» که حالا ده سال دارد و در انگلستان تحصیل میکند، وقتی بعد از پنج سال دوری مرا دید، پرید توی بغلم و گفت: «مامان فرزانه، این دفعه میخواهم با تو باشم.» بعدها هم هر وقت او را دیدم احساس نزدیکی ما بیشتر شد.
در مورد «بهروز بهنژاد» که در اغلب نمایشنامهها رل مقابلت را بازی میکند و شایعات زیادی هست که به هم علاقه دارید چه میگویی؟ آیا این هم از سری شایعات بیاساس است؟
نه، من کتمان نمیکنم که ما به هم علاقه داریم. من چون کارم هنرپیشگی است، اولین چیزی که در بهروز بهنژاد توجهم را جلب کرد خصوصیات مثبت او به عنوان یک بازیگر خوب بود. من از طریق حرفهام با او آشنا و نزدیک شدم و بهتدریج که با خصوصیات اخلاقی او شناسایی بیشتر پیدا کردم، دیدم به من فوقالعاده نزدیک است و علاوه بر اینکه ما میتوانیم یک زوج هنری باشیم، میتوانیم دوستی عمیق و قشنگی را هم پیریزی کنیم. در اینجا فرصتی هست که من صادقانه سوالی را مطرح کنم: اگر هر روز با مردی دوست میشدم باز هم این شایعهها به وجود میآمد؟ من یک نفر را انتخاب کردم به خاطر توافق فکری که هم همکار و هم دوستم شمرده میشود او مکمل شخصیت من در بسیاری از لحظات است. ما از مصاحبت هم لذت میبریم و طبعا روابط عاطفی هم میان ما وجود دارد.
چرا ازدواج نمیکنید؟
راستش من هنوز از ازدواج مجدد میترسم. نمیخواهم کارم تحتالشعاع زندگی خصوصیام قرار گیرد. گاهی فکر میکنم شاید آن زنی نباشم که برای زندگی زناشویی و قبول تعهدها و مسئولیتهایش ساخته شده است. وقتی زن شوهردار است باید مسئولیتهایش را قبول کند. باید با خودش صادق باشد و زندگی یک نفر دیگر را خراب نکند. من چون خودم را میشناسم میترسم مبادا نتوانم مسئولیتهای ازدواج را به عهده بگیرم. من عملا میبینم که در زندگی به خیلی چیزها دلبسته هستم که با زندگی زناشویی چندان هماهنگ نیست. مثلا من گلدانهایم را دوست دارم، با قناریهایم سرگرم میشوم، گاهی دوست دارم تنهای تنها باشم و نمیتوانم وجود یک آدم دیگر را، حتی اگر خیلی هم به من نزدیک باشد، تحمل کنم. پس در این شرایط تا وقتی که حال و وضع روحی من بدینگونه است، چرا باید ازدواج کنم؟
فرزانه، عدهای از خوانندگان مجله پرسیدهاند: تو وقتی در مقابل دوربین تلویزیون و مثلا در حال مصاحبه هستی، پیدرپی سیگار میکشی. چرا؟ آیا میخواهی وانمود کنی که خیلی غربزده هستی؟
من به جز در مواقع بازیگری که سعی میکنم در قالب رل خودم بروم، در سایر مواقع همانم که واقعا هستم و نمیخواهم رل بازی کنم. بنابراین چون متاسفانه سیگاری هستم، در موقع مصاحبه هم نمیتوانم واقعیت خودم را مخفی کنم. حالا چرا مردم از این صداقت و صراحت برداشت معکوس میکنند نمیدانم شاید یکی از دلایلش این باشد که اصولا هنرمندان و بازیگران معمولا کمتر اصل و ماهیت و هویت واقعی خود را نشان میدهند و وقتی یک نفر برخلاف این سنت رفتار میکند، سیگار کشیدن و سرفه کردنش باعث تعجب میشود و مردم فکر میکنند دارد ادا درمیآورد!
یکی از پرسشگران سوال کرده است که میانهات با فالگیرها و کفبینها چطور است؟ آیا مثل اغلب هنرمندان فالگیر مخصوص داری؟
من نمیدانم آیا این راست است که هنرمندان فالگیر مخصوص دارند یا نه، اما من شخصا به دلیل واقعگرایی سعی میکنم به این فانتزیهای زندگی دل خوش نکنم چون اینها ربطی به حقایق زندگی ندارند. به نظر من آدمها خودشان سرنوشتشان را میسازند.
… و به عنوان آخرین سوال؛ اگر یک خبرنگار بودی و میخواستی با فرزانه تاییدی مصاحبه کنی، از او چه میپرسیدی؟
من همیشه از خودم سوال میکنم که آیا به راه درست میروم یا نه و گاهی که فکر میکنم باید جواب بله بدهم، صبر و تحمل و استقامت بیشتر آرزو میکنم.
۲۵۹