به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، سندی که در ادامه میخوانیم، یکی از نامههای امیرکبیر به ناصرالدینشاه است، از «مجموعه قاسم غنی» که بهتازگی بر روی سایت دانشگاه ییل قرار گرفته است. توضیح جمشید کیانفر قاجارپژوه و مصحح نسخ خطی نیز پس از این نامه آورده شده.
متن نامه
قربان خاکپای همایون مبارکت شوم دستخط همایون زیارت شد. احوال این غلام از تصدق سر قبله عالم روحنا فداه بد نیست ولکن از صبح مشغول هستم اول به خواندن کاغذهای خراسان انشاءالله تعالی فضل خدا و بخت شما این کار را تمام خواهد کرد و الا چشم من از این مردم هرزه ایران آب نمیخورد. ثانیا دیروز کلب حسینخان را از سمنان بر سر فوجهای مقصر گرگان و امروز حاجی محمدخان و سواره ابوابجمعی او را از راه فیروزهکوه مامور کردم تفصیل عرض میخواهد. بعد مشغول کاغذهای میرزا جعفرخان بودم تمام شده نزد میرزا محمدعلیخان است که به نظر همایون برسد که چاپار ببرد. بعد مکلمه با جناب وزیرمختار روسیه بود بعد مشغول جوابهای کرمان و آذربایجان بودم تا حالا که به اندرون آمده جواب خاکپای همایون عرض میشود.
در باب خان خانان [سلیمان خان قوانلو قاجار دایی ناصرالدینشاه] اول به نمک با محک پادشان اسلام که این غلام دلم به حال سرکار مهدعلیا و خودم از دست اینها میسوزد. او بدی همه اینها را میداند به فرمایش ایشان هم راه نمیروند سوای دلتنگی چاره ندارد و به فرق مبارک مرتضی علی (ع) که من که هرطور که فکر میکنم با این مرد که خان خانان است چطور راه بروم از قوه عقلم خارج است. در حبس بماند دلخوری خانم است، بیرون بیاید راستش با شما به ترس و سطوت سلطنت راه نمیرود. حکومت کلی معلوم، جزئی پول نمیدهد از عهده برنمیآید. باز به طور اطمینان به صوابدید خانم راه بروید. باقیالامر همایون.
توضیح نامه
جمشید کیانفر، قاجارپژوه و مصحح نسخ خطی در توضیح این نامه برای خبرآنلاین چنین نوشت:
با توجه به محتوای نامه باید در ۱۲۶۵ هجری قمری نوشته شده باشد. آنچه در این نامه آمده از سه لحاظ حائز اهمیت است:
نخست مسئله خراسان یا فتنه سالار: او پسر اللهیارخان آصفالدوله پسر محمدخان دولوی قاجار بیگلربیگی تهران در زمان آقامحمدخان و فتحعلیشاه بود و در خراسان سودای سلطنت بر خراسان بزرگ در سر داشت که از ۱۲۶۴ شروع شد بود و امیر در ۱۲۶۵ ق سلطان مراد میرزای حسامالسلطنه عموی شاه را مامور سرکوبی سالار کرد و حسامالسلطنه نیز موفق شد که سالار و اعوان و انصارش را سرکوب کرده و پس از دستگیری علیرغم وساطتهای مستر شیل، وزیرمختار انگلیس در ایران، امیرکبیر دستور اعدام او را صادر و به همراه اطرافیانش اعدام شد و غائله سالار علیرغم حمایت انگلیسها به پایان رسید. حسامالسلطنه کسی است که در چند سال بعد از این واقعه به فاتح هرات اشتهار یافت.
نکته دوم در این نامه مسئله خان خانان یا سلیمان خان قوانلوی قاجار که در ۱۲۶۴ حاکم اصفهان بود و حیف و میل فروان در عایدات اصفهان کرده بود و دیناری از عواید اصفهان را به دولت نداده بود. او در ۱۲۶۵ از حکومت عزل و زندانی شد. خان خانان دایی ناصرالدینشاه و برادر مهدعلیا بود. مهدعلیا مادر شاه نگران حال برادرش بود و به نوعی امیر را مقصر میدانست. امیر نیز درنهایت آزادی او را به خود مهدعلیا واگذار کرد. یاین امر بیانگر آن است که خان خانان از موقعیت و وابستگی به سلطنت نهایت سوءاستفاه را میکرده.
نکته سوم که در نامه مهم است عبارتی است که امیر در مورد مردم به کار میبرد با عنوان «مردم هرزه ایران»! واقعیت آن است که امیر مردم را خوب میشناخت، خاصه درباریان، رجال و دولتمردان را و مرادش نه عامه مردم بل رجال و دولتمردان است که از دیرباز چنین بودند؛ موقعیتطلب، ابنالوقت و پیوسته در حال چاپلوسی و دروغگویی.
یاد کتاب حاجی بابای جیمز موریه افتادم که اکثر رجال فرهنگی و سیاسی تا خود امروز بر او تاختهاند و اما دریغ از قبول و پذیرش عادات زشت و تغییر اندکی در آن آداب و عادات زشت، این واقعیت تلخی است که هرکس از عادات زشت ما سخن گفت بر او میتازیم، اما دریغ از تجدید نظر در این آداب و عادات زشت.
۲۵۹